شهید "حسن تهرانی مقدم" از همان ابتدای کودکی در مسجد زینب کبری(س) واقع در سرچشمه، با فرهنگ انقلاب و امام خمینی(ره) آشنا بود.
گفتنی است؛ لقب پدر موشکی ایران از ناحیه جمهوری اسلامی به ایشان تثبیت شد.
منبع: www.yjc.ir
شهید "حسن تهرانی مقدم" از همان ابتدای کودکی در مسجد زینب کبری(س) واقع در سرچشمه، با فرهنگ انقلاب و امام خمینی(ره) آشنا بود.
گفتنی است؛ لقب پدر موشکی ایران از ناحیه جمهوری اسلامی به ایشان تثبیت شد.
منبع: www.yjc.ir
روز گذشته هم زمان با رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن (ع) یادوراه شهدای روستای شیرآباد با حضور خانواده های شهدا و امام جمعه محترم ، نماینده محترم شهرستان تالش ، فرماندهی و جانشین سپاه ناحیه تالش ، رئیس بنیاد شهید شهرستان ، رئیس اداره آموزش و پروش همراه با معاونین و دیگر مسئولین شهرستانی برگزار گردید.
در ابتدای این مراسم بنای یادبود شهدای روستای شیراباد افتتاح گردید.بعداً امام جمعه شهرستان حاج آقا انصاری به ایراد سخنرانی پرداختند بعدا مداح اهل بیت حاج سلیم افتخاری مداحی کردند در پایان مراسم هم جناب شکری نماینده مردم تالش در مجلس گزارش مختصری از دیدار خود با ریاست محترم جمهوری را ارائه کردند.
متن کامل در ادامه مطلب
سال 59 در حاي كه 18 ساله بودم به همراه برادر بزرگوارم سيد جواد, عازم جبهه شديم. همه دوره آموزشيمان سه روز بود. بدرقه مردم چشمها را خيره مي كرد. ساكها و كوله پشتيها پر از مواد غذايي و آجيل شده بود.در انتظار ديدن جبهه لحظه شماري مي كرديم. به پادگان كه رسيديم ما را مسلح كردند, آن هم با يك اسحه برنو!
با ماشين به تنگه حاجيان رسيديم. اين تنگه در اختيار برادران سرباز لشگر 77 بود.شبانگاه به ما گفتند: قرار است بر فراز قله , شش سنگر بسازيم. تير آهنهاي بزرگي را كه پاي قله مي بينيد بايد تا تا بالاي قله حمل شود. هر وقت منور زدند روي زمين دراز بكشيد.
به پايين قله كه رسيديم, تير آهنها را شش نفري بلند كرديم. براي آنكه به شانه هايمان برسانيم از مولا علي مدد مي گرفتيم. زير بارفشار آهن, قدمهايمان كند شده بود.
مقداري از راه طي شد. نزديكيهاي قله , منطقه نورافشاني شد. براي اولين بار منور مي ديديم. محو تماشايش شده بوديم. يكباره ياد حرف مسئولمان افتاديم. بي اختيار دراز كشيديم و تير آهن از دستمان رها شد و به پايين سقوط كرد. سر و صداي عجيبي منطقه را فرا گرفت. زمين مي لرزيد.
چيزي نگذشت كه ديده بان گفت: بخاطر بي احتياطي بچه هاي جديد, دشمن به جنب و جوش افتاده .
عراقيها همه تانكهايشان را روشن كرده بودند. لا حول و لا مي خوانديم. خدا خدا مي كرديم اگر كاري براي جبهه انجام نداديم لااقل خرابكاري نكرده باشيم. چند دقيقه اي به همين منوال گذشت. خبري مسرت بخش همه را مسرور كرد.
تانكهاي دشمن چهار كيلومتر عقب نشيني كردند. چون فكر مي كردند ما قصد حمله داريم. از خوشحالي كم مانده بود بال در بياوريم. به خيال اينكه هر جا قدم بگذاريم دشمن عقب مي رود, گفتيم لابد تا چند وقت ديگر حتما عراق را هم خواهيم گرفت.