مقاله ای کامل در مورد حضرت ابراهیم
حضرت نوح علیه السلام نخستین پیامبر اولوالعزم بود که خداوند او را با کتاب و شریعت مبعوث فرمود. شریعت و کتاب او نخستین شریعت و کتابی بود که مشتمل بر قوانین و احکام الهی بوده است. حضرت نوح دومین پدر نسل کنونی انسان است و بجز آدم و ادریس که قبل از او بودند، نسبت سایر پیغمبران الهی به او منتهی میگردد. نام همسر وی «والیه» و گناه او این بود که در نزد قوم خود، نوح علیه السلام را مجنون معرفی کرد.
نام پسران او حام و سام و یافث و نام پسر گناهکارش که در هنگام طوفان نوح غرق شد، کنعان بود.
به تصریح قرآن کریم، حضرت نوح علیه السلام به مدت ۹۵۰ سال قومش را به خداپرستی دعوت کرد. او اولین پیامبری است که در زمانش عذاب طوفان بر منکران و مشرکان فرود آمد.
در قرآن کریم داستان نوح به تفصیل بیان شده است. (مفصل تر از همه در سوره هود آیه ۲۵ به بعد و سوره نوح.)
به تصریح قرآن، قوم نوح بتپرست بودند و او را میآزردند؛ اما نوح در رسالت خود شکیبایی و استقامت میورزید و مردم را به توحید دعوت میکرد. با این همه، هیچ کس جز عده کمی به او ایمان نیاورد. آنگاه قومش را به آمدن عذاب الهی تهدید کرد اما آنها به انکار و لجاجت و عناد ادامه دادند تا آنکه نوح نومید شد و نفرین کرد؛ خداوند نیز دعای او را مستجاب کرد و به وی فرمود که کشتی بزرگی بسازد.
هنگام نزول عذاب، نوح به همراه پیروان اندک خود سوار کشتی نوح شد. همه مشرکین در این طوفان غرق شدند، سرانجام عذاب الهی به پایان رسید و کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت.
عمر نوح بسیار طولانی بود، به طوری که در ادبیات عربی و فارسی ضرب المثل شده است. در تاریخ و روایات، عمر او بین هزار تا دو هزار و هشتصد سال (۱۰۰۰، ۱۴۵۰، ۱۴۷۰، ۲۳۰۰، ۲۵۰۰ و ۲۸۰۰ سال) نقل شده است که از این مدت، ۹۵۰ سال را به رسالت و پیامبری مشغول بود.
مطابق اخبار و تواریخ، قبر حضرت نوح علیه السلام در نجف و در کنار قبر امیر المومنین علی علیه السلام قرار دارد که در زیارتنامهی امام علی نیز به آن اشاره شده است.
حضرت نوح علیه السلام نخستین پیامبر بعد از حضرت شیث و ادریس است . او به کار نجاری اشتغال داشت و در چهل سالگی از سوی خداوند به رسالت مبعوث گردید. وی مسن ترین انبیا ویکی از پیامبران اولوالعزم است و قرآن کریم او را «ناصحِ امین» ، «عبدشَکُور» و «عبد غَفّار»معرفی می کند.
حضرت نوح علیه السلام ، پیوسته قومش را به عبادت و پرستش خدای یکتا دعوت می نمود و از پرستش بتها نهی می کرد و از عذاب روز بزرگ (قیامت و طوفان) برحذرشان می داشت. اَشراف خود کامه، که دارای روح شیطانی بودند،ضلالت و گمراهی خود را به نوح نسبت دادند؛ولی آن حضرت با ادب و متانت می فرمود:«من وگمراهی؟من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم که پیامهای الهی را به شما ابلاغ می کنم.» اما قوم حضرت نوح اعتراض می کردند که او فردی معمولی و عادی است و می گفتند:
«خدا باید فرشته ای را به پیامبری بفرستد.» آنها با تکبرو خود برتربینی او را دروغ زن و دیوانه می خواندند و پیروان او را یک مشت اراذل و اوباش بر می شمردند .
نوح علیه السلام پس از سالها تلاش برای هدایت مردم ، دستوریافت تا کشتی بسازد.او در شهر کوفه به ساختن کشتی بزرگی پرداخت،و خداوند به او وحی فرمود که نشانه عذاب و توفان ، جوشیدن آب از تنور است : حَتَّی إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِیلٌ (سوره هود/۴۰) ؛ تا وقتی که فرمان در رسید و تنور فوران کرد .
بعضی از مفسرین و مورخین ، آیة فوق را به فوران آب از تنور خانه نوح تفسیر کرده اند و گفته اند، این همان تنوری بوده که حضرت حوا آن را برای پختن نان ساخته و تا زمان نوح باقی بوده است(۱). عده ای دیگر از مفسرین ، تنور را کنایه از «سطح زمین» بیان کرده اند؛ یعنی زمین فوران کرد(۲). از امام علی علیه السلام روایت شده که تنور به معنای فجر است؛ یعنی نور فجر به عنوان علامت توفان ، ظاهر شد .
احتمالاً توفان با فوران یا نزول سه آب آغاز شد :
۱٫ فوران آب گرم و جوشان از آب فشانهای زمین: وَفَارَالتَّنَّورُ…
۲٫ بارش باران سیل آسا از آسمان: فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ(سوره قمر/)۳٫
فوران آب از چشمه های زمین : وَفَجَّرْنَا الارْضَ عُیُونًا فَالْتَقَی الْمَاءُ عَلَی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ(سوره قمر/۱۲).
نمونه چنین فورانی ، آب فشانها و چشمه های آب گرمی است که در فواصل معین ، آب از آن با شدت به خارج فوران می کند .این چشمه ها در سراسر جهان دیده می شوند . به عنوان نمونه آب فشان معروف پارک ملی یلواستون در ایالت وایومینگ آمریکا است که در هر ساعت یک بار فوران می کند .
در هر حال ، آب بسیاری که برای توفانی مقدر بود، به هم برآمد : فَالْتَقَی الْمَاءُ عَلَی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (سوره قمر/۱۲) به این ترتیب همه کره زمین را آب فراگرفت.
لنگرگاه کشتی نوح کجا است؟
در یکی از آیات قرآن آمده است : وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَائَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الَامْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ(سوره هود/ ۴۴)؛ و گفته شد : ای زمین ! فرو خور آب خویش ، و ای آسمان ! بایست و مبار بیش از این، و(آن گاه ) آب کاسته شد و عذاب به پایان رسید و کشتی برکوه جودی قرار گرفت.
جودی ، به هرکوه و زمین سخت اطلاق می شود . در بعضی از تفاسیر ، به کوهی در موصل (یکی از شهرهای عراق) اطلاق شده که به ارمنستان منتهی می شود و به آرارات موسوم است.(۳). تورات ، محل فرود کشتی نوح را کوههای آرارات ذکر کرده است(۴) که «ماسیس» نام دارد و در اَرمنستان واقع شده است .
از شهرهای عمده ای که در دامنة کوه آرارات قرار دارد، نخجوان است .عده ای نام این شهر را با ماجرای سفینة نوح مرتبط دانسته اند؛ زیرا در زبان ارامنه «نَخ» به معنای کشتی و «جوان» به معنای جایگیر است .آنها معتقدند که حضرت نوح علیه السلام بعد از توفان در این شهر جای گرفت و به قولی دیگر ، نوح نبی علیه السلام در این شهر مدفون است و قبر همسرش نیز در مرند بر سر راه تبریز است.(۵)
حضرت نوح(علیهالسلام) یکی از پیامبران عظیمالشأن الهی است، که نام مبارکش چهل و سه بار در قرآن مجید آمده.[۱] و نیز سورهای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.
وی اولین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده و دعوت جهانی داشته و همچنین اولین پیامبر بعد از ادریس(علیهالسلام) است.
منقول است که در سال رحلت آدم(علیهالسلام) به دنیا آمد.[۲]
شغل او نجاری و مرد بلند قامت، تنومند و گندم گون با محاسن انبوه بوده و مرکز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطین و عراق بوده است.[۳]
نام اصلی او عبدالغفار (عبدالاعلی یا عبدالملک) بوده،[۴] و فرزند لمک بن متوشلخ بن اخنوع (ادریس) که با هشت یا ده واسطه نسب او به حضرت آدم(علیهالسلام) میرسد.
آن حضرت دو هزار و پانصد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پیامبری و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بوده که به دعوت مردم به توحید و خداپرستی مشغول بود و دویست سال به دور از مردم به کار کشتی سازی پرداخت و پس از ماجرای طوفان پانصد سال زندگی کرد و به آبادانی شهرها پرداخت. [۵]
در اواخر عمر، جبرئیل (علیهالسلام) بر او نازل شد و گفت: مدت نبوت تو به پایان رسیده و ایام زندگانیت به سر آمده، اسم اکبر و علم نبوت را که همراه تو است. به پسرت «سام»[۶] واگذار کن، زیرا من زمین را بدون حجت قرار نمیدهم، سنت من این است که برای هر قومی، هادی و راهنمایی برگزینم،تا سعادتمندان را به سوی حق هدایت کند و کامل کننده حجت برای متمردان تیره بخت باشد.
آن حضرت این فرمان را اجرا نمود و «سام» را وصی خود کرد و همچنین فرزندان و پیروانش را به آمدن پیامبری به نام هود (علیهالسلام) بشارت داد.[۷] پس از وصایای خود، دعوت حق را لبیک گفته و عزرائیل(علیهالسلام) روح او را قبض کرد. قبر او در نجف اشرف پشت سر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است و آنکه بعد از زیارت حضرت علی (علیهالسلام)، روایاتی در باب زیارت ایشان نیز وارد شده است.[۸]
رسالت حضرت نوح(علیهالسلام)[۹]
نوح(علیهالسلام) اولین پیامبر اولوالعزم است که در سن هشتصد و پنجاه سالگی به پیامبری مبعوث شد و خداوند او را با رسالت خویش به سوی قومش فرستاد. مردم عصرش غرق در بت پرستی، خرافات و فساد بودند، آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود بسیار لجاجت و پافشاری میکردند و به قدری در عقیده آلوده خود ایستادگی داشتند که حاضر بودند بمیرند، ولی از عقیده سخیف خود دست برندارند، به طوری که دست فرزندان خود را گرفته و کنار نوح(علیهالسلام) میآورند و خطاب به فرزند خود میگفتند: در صورت زنده ماندن پس از ما، هرگز از این دیوانه پیروی نکنید. و از او بترسید مبادا شما را گمراه کند.
آن مردم به پرستش بتها رو آورده و غرق در گمراهی و کفر گشته بودند.[۱۰] آنان خدایان متعدد داشتند، حضرت نوح(علیهالسلام) مدت نهصد و پنجاه سال میان قوم درنگ کرد و آنها را به پرستش خدا دعوت نمود.[۱۱]
آن حضرت به قوم خود گفت: من شما را از عذاب الهی بر حذر داشته و راه نجات و رهایی را برایتان روشن میسازم، خدای یگانه را بپرستید و لحظهای به او شرک نورزید، زیرا من بیم آن دارم که اگر غیر او را پرستش کنید و یا دیگری را با او شریک بدانید، شما را در قیامت به شدت کیفر کند.[۱۲] قوم نوح(علیهالسلام) پند و اندرز آن حضرت را نادیده گرفته و به بیم دادن الهی نسبت به خود، اعتنایی نکرده و با دلایلی، پیامبری آن حضرت را انکار نموده و در پاسخ دعوت او میگفتند: تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل ساده لوح نمینگریم و تو نسبت به ما هیچ گونه برتری نداری. بلکه تو را دروغگو میدانیم.
نوح(علیهالسلام) در پاسخ آنها میگفت: اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد، آیا باز هم رسالت مرا انکار میکنید. ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداش از شما نمیخواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندک را که ایمان آوردهاند به خاطر شما ترک نمیکنم. چون که اگر آنها را از خود برانم، در روز قیامت در پیشگاه خدا از من شکایت خواهند کرد،ولی شما را قومی نادان مینگرم… .[۱۳]
حضرت نوح(علیهالسلام) با بیان روشن و روان و گفتاری منطقی و دلنشین و سخنانی شیوا، قوم خود را به سوی خدای یکتا دعوت میکرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مینگریست و همواره در اندیشه نجات آنها بود و از آلودگی آنها غصه میخورد، ولی سخنان او در دل مردم تأثیر نکرد،[۱۴] بلکه با کینه و عناد،دست رد بر سینه او گذاشته و گفتند: «ای نوح! با ما جر و بحث زیادی کردی و بسیار بر حرف خود پافشاری نمودی، اگر در دعوت خویش راستگویی، عذاب تهدیدآمیزی را بر ما وارد ساز…»[۱۵]
پس از آنکه حضرت نوح(علیهالسلام) از کردار مردم به ستوه آمد، از پیشگاه خدا یاری طلبید و از سرپیچی و روگردانی قومش به نزد او شکوه کرد عرضه داشت: پروردگارا! من قوم خود را به ا یمان به ذات مقدس تو و ترک بت پرستی دعوت نمودم و در مورد ایمان آوردن آنها پافشاری کردم و در هر مناسبتی در شب و روز، به دعوت آنان پرداختم، ولی پافشاری من در ا مر دعوت آنها برای پرستش تو، جز سرپیچی و نافرمانی آنها، نتیجه دیگری در پی نداشت، هرگاه آنها را به پرستش تو فراخواندم تا از گناهانشان درگذری، انگشت در گوشهای خود نهادند، تا ندای دعوتم را نشنوند و از این هم پا فراتر نهاده و با لباسشان دیدگان خود را پوشاندند که مرا نبینند… .[۱۶]
در طول این مدت طولانی، دعوت نوح(علیهالسلام) نتیجه بخش نبود و تأثیر چندانی بر قومش نداشت، جز اندکی به او ایمان نیاوردند و بیشتر مردم از دعوت وی سرباز زده و وی را تکذیب و متهم به دیوانگی کردند و با ایجاد رعب و وحشت و انجام آزار و اذیت، مانع تبلیغ رسالت آن حضرت شدند.[۱۷] و وی را به سنگسار شدن تهدید کردند.[۱۸]
گاه می شد که حضرت نوح(علیهالسلام) را آنقدر میزدند که به حالت مرگ بر زمین میافتاد، ولی وقتی به هوش میآمد و نیروی خود را باز مییافت، با غسل کردن، بدن خود را شستشو میداد و سپس نزد قوم میآمد و دعوت خود را آغاز میکرد.
به این ترتیب آن حضرت با مقاومت خستگی ناپذیر به مبارزه بیامان خود ادامه میداد.[۱۹] و در هدایت و تبلیغ قوم خود بسیار ایثارگری میکرد.
پس از آنکه نوح(علیهالسلام) نهایت تلاش خود را در راه هدایت قومش به کار برد و همه راههای اصلاح آنها، برای وی به بن بست رسید، به پیشگاه پروردگار خویش پناه برد و برای هلاکت قومش نفرین کرد و عرضه داشت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را باقی نگذار، زیرا اگر از آنها کسی را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندان بدکار و کافر از آنان به وجود نمیآید.[۲۰]
ساختن کشتی نجات و سرانجام تلخ قومش
خداوند دعای نوح(علیهالسلام) را مستجاب کرد،[۲۱] و اراده فرمود تا قبل از آنکه قوم دروغگوی وی به هلاکت برسند، اسباب نجات و رهایی نوح(علیهالسلام) و ایمان آورندگان به او فراهم شود.
از این رو به آن حضرت چنین وحی فرمود: غیر از این عدهای که ایمان آوردها ند کس دیگری ایمان نخواهد آورد، و تو از تکذیب کافران و آزار و اذیتشان اندوهگین نشو، زیرا به زودی خداوند همه آنها را غرق خواهد ساخت.
آنگاه به نوح(علیهالسلام) دستور داد تا کشتی نجات را بسازد. و این ساختن با نظارت و تحت حمایت خداوند باشد، وی شروع به ساختن کشتی کرد.[۲۲]
آنچه باعث شگفتی کفار شد، این بود که دیدند وی که قبلاً مردم را به خدا دعوت میکرد،حال به طور ناگهانی دست به نجاری زد، هرگاه گروهی از قومش بر او میگذشتند او را مسخره میکردند.
نوح(علیهالسلام) در پاسخ آنها میگفت: اگر اکنون شما، من و ایمان آورندگان را مسخره میکنید، ما نیز در آیندهای نزدیک شما را به مسخره خواهیم گرفت، من آگاهم که خداوند عذاب و هلاکتش را بر شما وارد میسازد و به زودی خواهید دانست، کسی که بر او عذاب وارد شود در دنیا خوار و ذلیل می شود، همچنان که در آخرت نیز در عذاب همیشگی باقی خواهد ماند.[۲۳]
نوح ساختن کشتی را به پایان رساند،[۲۴] پس از پایان یافتن ساختمان کشتی، خداوند بر نوح(علیهالسلام) وحی کرد: به زبان سریانی اعلام کن تا همه حیوانات جهان نزد تو آیند.
نوح(علیهالسلام) اعلام جهانی کرد و همه حیوانات حاضر شدند، نوح(علیهالسلام) از هر نوع از حیوانات یک جفت گرفت و در کشتی جای داد،[۲۵] تا پس از غرق شدن سایر موجودات در روی زمین، تکثیر نسل کرده، نوع آنها منقرض نشود.
همچنین خداوند به نوح(علیهالسلام) دستور داد: کلیه اعضای خانواده و نزدیکان خویش جز همسر، و یکی از پسرانش که به خدا کفر ورزیده بودند بر کشتی سوار کند، همچنین به او فرمان داد: تا غیر از نزدیکان خود، مؤمنینی را که تعدادشان اندک بود،[۲۶] نیز با خود حمل کند.
حضرت نوح(علیهالسلام) کشتی را آماده کرد و به مؤمنین گفت: «سوار شوید و هنگام حرکت و توقف کشتی، نام خدای متعال را به عنوان تیمن بر زبان آورید، چون کشتی سبب رهایی نیست، بلکه میبایست دلهای خود را متوجه خدا کنید، لذا او به حرکت درآورنده و متوقف کننده کشتی است. »[۲۷]
سرگذشت دردناک فرزند نوح
پس از آن به سراغ پسر آمد. عاطفه پدری، آن حضرت را بر آن داشت، تا او را که به جهت پافشاری بر کفر از کشتی فاصله داشت، به نزد خود فراخواند، لذا به او فرمود: فرزندم همراه با ما سوار شو، تا از غرق شدن رهایی یابی، کفر نورز و به انکار دین خدا مپرداز.
ولی پسر دعوت پدرش را نپذیرفت و بر نافرمانی خود اصرار ورزید و تصور کرد آن چه قرار است به وجود آید، یک سلسله امور طبیعی و معمولی است و امیدوار بود که بدون سوار شدن بر کشتی نجات یابد. از این رو به پدرش گفت: من به کوهی که آب به آن نمی رسد پناه میبرم و از غرق شدن نجات خواهم یافت.
نوح(علیهالسلام) گفت: ای پسر! امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیست، مگر آن که خدا به او رحم کند، ولی او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع میورزید و تصور میکرد تلاشش برای دست یابی به قله کوه او را از غرق شدن میرهاند، ولی قدرت آب و امواج خروشان آن، فرزند گمراه و کافر نوح(علیهالسلام) را درکام خود فرو برد.
نوح(علیهالسلام) فریاد زد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو در مورد نجات خاندانم حق است. خداوند در پاسخ نوح(علیهالسلام) فرمود:ای نوح(علیهالسلام) او از اهل تو نیست، او عمل ناصالحی است، بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه.
نوح(علیهالسلام) عرض کرد: پروردگارا! من به تو پناه میبرم، از درگاهت چیزی بخواهم که آگاهی به آن ندارم و اگر مرا نبخشی و به من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود.[۲۸]
بدین ترتیب آب بالا آمد،[۲۹] کشتی در میان اموج خروشانی چون کوه، به حرکت درآمد.[۳۰] خداوند باران شدیدی را فرو فرستاد، که زمین مانند آن را به خود ندیده بود، به زمین نیز فرمان داد تا آبها از گوشه و کنار آن جوشیدن گیرد، بدین ترتیب باران و آب زمین با یکدیگر درآمیخته، طوفان مهیبی بوجود آوردند، که برای عبرت حضرت نوح(علیهالسلام) و هلاک کافران مقدر شده بود. [۳۱]
طوفان سیل و آب سراسر جهان را فرا گرفت، سرنشینان کشتی نجات یافتند و گنهکاران به هلاکت رسیدند، هنگامی که مجازات الهی در مورد قوم ستمگر نوح(علیهالسلام) به پایان رسید و آن سنگدلان لجوج و تیره بختان کوردل، به هلاکت رسیدند. خداوند به زمین فرمان داد تا آب خود را فرو برد و به آسمان نیز دستور داد تا از بارش باران باز ماند. پس از این فرمان، بیدرنگ آبهای زمین فرو نشستند و آسمان از باریدن باز ایستاد و کشتی بر سینه کوه جودی[۳۲]، سینه گرفت، پس از آنکه کشتی در کنار کوه لنگر انداخت و زمین آبها را فرو برد، خداوند به نوح(علیهالسلام) دستور داد تا از کشتی فرود آید.[۳۳]
طبق برخی از روایات در سرزمین موصل فرود آمدند، نوح(علیهالسلام) و همراهان او،[۳۴] در پای همان کوه جودی خانههایی ساختند و نام آن را سوق الثمانین(بازار هشتاد نفر) نهادند.
کم کم نسل بشر از همان هشتاد نفر، که سه نفر از آنها به نامهای (سام، حام و یافث) از پسران نوح(علیهالسلام) بودند ادامه یافت و رو به افزایش نهاد و نیز حضرت نوح(علیهالسلام) بر فراز کوه جودی مسجدی ساخت و در آن با پیروانش به عبادت خدای یکتا و بیهمتا میپرداخت.[۳۵]
وى نوح فرزند لامک فرزند متوشلخ فرزند اخنوخ (ادریس) است. و نسب او به شیت فرزند آدم (ع) مىرسد تاریخ نویسان بر این باورند که حضرت نوح (ع) اولین رسولى است که خداى سبحان او را به سوى اهل زمین فرستاد، و به او فرمانداد تا قومش را آگاه کند و آنان را از عذاب خدا برحذر نماید . چنان که در قرآن مجید آمده است : «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم (وگفتیم) آگاه کن قومخود را قبل از آن که ایشان را عذابى دردناک بیاید»[۱] .
و در آیة دیگرى آمده است :«و ما تا رسولى نفرستیم هرگز کسى را عذاب نکنیم»[۲] .
در برخى از روایتها آمده است که نوح(ع) نخستین هشدار دهندة و رسول بود ولى از آیة :«و چون قوم نوح رسولان راتکذیب کردند آنها را غرق کردیم.» چنین بر مىآید، که قبل از نوح نیز فرستادگانى وجود داشتهاند .
امام محمّد باقر (ع) در حدیثى که صاحب کتاب اکمال الدین و اتمام النعمه روایتکرده است مىفرماید : «ما بین آدم و نوح ده نسل بود که همة آنان پیامبر بودند.»[۳] . نام نوح (ع) درچهل و سه مورد در قرآن کریم ذکر شده است و داستان کامل او در بسیارى از سورههاى قرآن آمده است که از جملة این سورها، اعراف ، هود ، مؤمنون ، شعراء ، و قمر هستند . وهم چنین سورةخاصى به نام او وجود دارد. و تمام اینسوره اشاره دارد به بعثت ، رسالت و روش دعوت او و گفتگوهایى که با قومش داشتهاست.
پرستش بتها
پرستش بتها در بین قوم نوح رایج بود . و آنان در گمراهى و کفر بهسر مىبردند .پس خداوند نوح (ع) را به سوى قومش فرستاد، تا آنان را به سوى خدا دعوت کند. او چنین کرد و در میان آنان «نهصد و پنجاه سال درنگ کرد.»[۴] ولیکن این مدت طولانى نتیجه بخش نبود .
تنها عده کمى از آنان به رسالت او ایمان آوردند ، و اکثریت قوم بر پرستش بتها باقىماندند؛ بتهایى که مشهورترین آنها «ود ، سواع، یغوث، یعوق، ویسرا » بودهاند.
نوح (ع) تمام تلاش خودرا به کاربست تا قوم خود را به راه راست بازگرداند. اما پندهاى وى تنها بر کفر و سرکشى آنان افزود. سرکشى آنان تا به این حد رسید که پدر به فرزند خود توصیه مىکرد تا هنگامىکه زنده است از نوح (ع) پیروى نکند .
دلایل روگردانى قوم نوح (ع):
نوح (ع) قومش را برحذر کرد که اگر به خداى یکتا ایمان نیاورند عذابى بر آنان فرود خواهد آمد .
نوح (ع) به سبب بیم از این که اگر قومش به خدا مشرک شوند در هلاکت مىافتند ، راههاى سعادت و نیکبختى را براى آنان بیان کرد . اما قوم وى به جاى این که به پندهاى او گوشبدهند و از او اطاعت کنند تا خدا وند آنان را شامل آمرزش و امداد خود گرداند، دچار غرور و گمراهى گشتند . آنان نبوت او را انکار نمودند و وى را آزار دادند، و به او تهمت دروغ بستند. زیرا او را انسانى از قوم خود مىدیدند که مانند آنها مىخورد و مىآشامید . قوم نوح سپس او را گمراهشمردند و نیز گفتند که تنها فرومایگان قوم- یعنى فقرا و مساکین و مستضعفین – به او ملحق شدند .
قرآن کریم در این باره اشارهاى مىکند ومىفرماید: «پس آن عده از قومش که کافر شدند گفتند ما تو را جز انسانى مانند خود نمىبینیم و کسانى را که از تو پیروى کردند جز گروهى اراذل سادهلوح نمىبینیم ؛ وبراى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم بلکه شما را دروغگو تصوّر مىکنیم»[۵] .
قرآن مجید هم چنین در ایة دیگرى مىفرماید : «اشراف قومش به او گفتند : ما تو را در گمراهى آشکارى مىبینیم؛ گفت اى قوم من! هیچگونه گمراهى در من نیست ؛ ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم؛ رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و خیرخواه شما هستم ؛ و از خداوندچیزهایى مىدانم که شما نمىدانید. آیا تعجب کردهاید که دستور آگاه کننده پروردگارتان بوسیلة مردى از شما به شما برسد ، تا (از عواقب اعمال خلاف) بیمتاندهد (و در پرتو این دستور) و پرهیزکارى پیشه کنید، شاید مشمول رحمت الهىگردید؟!»[۶] .
با وجود این که اشراف و کافران مقابل دعوت او ایستادند ، اما نوح (ع) در مقابل به دعوت و فراخوان خود ادامه داد .ایشان در حالى که با وسایل مختلف و از طریق گفتگو سعى مىکرد آنان را قانع کند، انتظار پاداش عملش را به صورت مال یا مقام نداشت و تنها خواستة او پاداش وجزاى الهى بود.
اشراف و کفّار بین خود و بین فقرا و وتهیدستانى که از نوح تبعیت مىکردند تفاوتهاى مالى و اجتماعى مىدیدند و از قبول دعوتش امتناع مىنمودند. آنان شرطهایى براى نوح تعیین کردند؛ که مىبایست شرطها را به اجرا در بیاورد ، تا آنان ایمان بیاورند . از جمله این که فقرا و مستمندان را ازخود دور کند و آنها را از دعوت خارج سازد. ولى نوح (ع) خواست آنان را نپذیرفت؛ زیرا فقرا به او و دعوتش ایمان آورده او براین باور بودند که بازگشت حقوق از دست رفتة شان که بوسیله طبقه ستمگر چپاول شده بود، بهدست نوح (ع) وبا دعوت او محقق مىشود . نوح (ع) خواستة اشراف را نپذیرفت؛ زیرا به آنچه که انجام مىداد آگاه بود و بصیرت مند. و اشراف و کفار بههیچ وجه نمىتوانستند او را در صورتى که به آنان روى آورد از جزا و عقاب اخروى نجات دهند . روشى که نوح برگزید توانست تمایز و تفاوت طبقاتى (اجتماعى) را از بین ببرد، و تنها الگوى مورد قبول در تفاوت گذاشتن و برترى جویى را تقواى الهى ونزدیکى به خداوند قرارداد :
قرآن مجید کلام خدا نوح را چنین ذکر مىکند : «اى قوم من ! به من خبر دهید اگر من دلیل روشنى از پروردگارم داشته باشم ، و از نزد خودش رحمتى به من داده و بر شما مخفى مانده باشد، آیا ما مىتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم ، با این که شما کراهت دارید ؟ ! اى قوم من بهخاطر این دعوت اجر و پاداشى از شمانمىطلبم؛ اجر من تنها بر خداست. و من، آنها را که ایمان آوردهاند ، بخاطر شما از خود طرد نمىکنم. چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آنها رااز خود برانم در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود)؛ ولى شما را قومى جاهل مىبینم. اى قوم من چه کسى مرا در برابر (مجازات) خدا یارى مىدهد اگر آنان را طرد کنم ؟ آیا اندیشه نمىکنید ؟ !»[۷] .
نوح در آیات زیر خود را به قومش هشداردهنده وبیم دهنده معرفى مىکند: «اى قوم من، من براى شما بیم دهنده آشکارىهستم.»[۸] وى آنان را به پرستش خداوند دعوت مىنماید: «که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید»[۹] . بطوریکه مطیع و فرمانبردار همه فرامین الهى باشند. نوح (ع) آنان را به تقواى الهى وپانهادن در مسیر راستین و مقیّد شدن به طاعت خداوند متعال دعوت نمود؛ چرا کهاو فرستاده و رهبرى است که نهى و فرمان او آنان را بهراه هدایت و استقامت دعوتمىنماید .
هم چنان که خداوند گناهان آنان را که با گناه کفر شروع شده و با آشوبگرى و جنایت در رفتار عملى منحرف ادامه یافته است مىبخشد ، و آنان را مهلت مىدهد و عذاب را تنها در وقت معلوم نازل مىنماید. این مساله در قرآن کریم چنین آمده است : «واگر چنین کنید خداوند گناهانتان را مىآمرزد و تا زمان معینى شما را عمر مىدهد ؛ زیرا اگر مىدانستید، هنگامى که اجل الهى فرا رسد ،تأخیرى نخواهد داشت»[۱۰] .
نوح و پیگیرى دعوت
ألف ـ روش ادراکی:
نوح دعوت قومش را با وجود سختىهایى که فرا رویش بود ادامه داد. او نهاد و طبیعت دعوت خود را براى قوم خویش بیان نمود. امّا آنان بر نپذیرفتن دعوت بدون در نظرگرفتن عواقب و پیشآمدهاى حاصل از این مخالفت اصرار نمودند؛ و از او درخواست کردند تا اگر در دعوت خویش راستگو ست عذابى بر آنان فرود آورد. نوح با ایمان مطلق خود این مسأله را تنها بهخداوند متعال واگذار نمود. چون او هر آن چه را که اراده کند انجام مىدهد، و اگر خواسته او چنین باشد هیچکسى را توان منع آن نیست. واگر مشیت الهى بر این باشد که گمراه بمانند آن گاهپندهاى نوح نیز سودى نخواهد بخشید.
«گفتند اى نوح با ما مجادله کردى و زیاد هم مجادله کردى ! اکنون اگر راست مىگویى ، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بیاور!»
گفت : اگر خدا آنرا بر سر شما آورد ؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت ! (امّا چه سود که) هرگاهخدا بخواهد شما را (بهخاطر گناهانتان) گمراه سازد ، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى بهحالتان نخواهد داشت. او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانده مىشوید»[۱۱] .
نوح هیچ فرصتى را ـ چه در روز باشد و چه در شب ـ از دست نمىداد. نوح گفت : «پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت کردم»[۱۲] ولى دعوت ونصیحت او جز بر فرار آنان نیفزوده اعراض و مخالفت آنان به جایى رسید که {انگشتانشان را در گوشهاىشان فرو مىکردند و لباسهاىشان را بر بدن خود مىپیچیدند» و بر آن نافرمانى اصرارى ورزیدند.»[۱۳]
نوح (ع) دعوت را وابسته و مقید به یک روش نکرد. تا جائى که تمام راههایى را که معتقد بود او را به نتیجه مىرساند به کار بست. اوپنهان و آشکارا دعوت نمود قرآن سخن او را چنین بازگو مىکند:«سپس من آنان را با صداى بلند به اطاعت فرمان تو دعوت کردم سپس آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمانرا) براى آنان بیان داشتم»[۱۴] وى در این راه شیوههاى تشریعى را براى محقق ساختن ایمان آنان به کار گرفت. او به آنان یاداور شد که این خداوند است که روزى و اموال را به سوى مىفرستد تا از آن بهرهمند شوند. و براى آنان بهشتها و رودها معین مىکند، و این مسئله را با آمرزش از سوى خداى بخشنده و مهربان در ارتباط قرار مىدهد: «به آنان گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزندهاست ، تا بارانهاى پر برکت آسمان را پى در پى براى شما فرستد و شما را با اموال وفرزندان فراوان کمک کند و باغهاى سرسبز و نهرهایى جارى در اختیارتان قرار دهد»[۱۵].
نوح (ع) مشاهده کرد که گفتگو و نصایحش فایده و ثمرهاى ندارد . بویژه پس از اینکه آثار مثبت استغفار و مسائلى را که بر آن مترتب مىشود از جمله سعادت دنیا را براى آنان بیان کرده بود .
او سپس توجه آنان را به سوى قدرت الهى معطوف ساخت؛ شاید که به عظمت الهى و قدرتش ایمان بیاورند ! او به عظمت وقدرت خداوند اشاره کرد؛ که آنان را به صورتهاى مختلف (نطفه، سپس خون بسته، سپس پارهاى گوشت) آفرید، سپس آنها را پیوند داد: «شما را چه مىشود که براى خداوند عظمت قائل نیستید، در حالى که شما را در مراحل مختلفآفرید»[۱۶].
نوح (ع) به این کونهها اکتفا نکرد . بلکه در دعوتش به وسائل حسى نیز روى آورد، او به آفرینش سیارات و آسمانهاى هفت گانه که خداوند «ماه را در میان آن ها مایة روشنایى و خورشید را چراغ فروزانى قرار داده است اشارة کرد»[۱۷].
او سپس به بیان آفرینش انسان و راه به وجود آمدن غذاى او از زمینى که بعد از مرگ برگشتن به سوى آن اجتناب ناپذیر است پرداخت و نیز این را یادآور شد که پس از این، آنها را براى حسابرسى در روز قیامت از زمین خارج مىکنند: «و خداوند شما را هم چون گیاهى از زمین رویاند ، پس شما را به همین زمین باز مىگرداند ، و بادیگر شما را خارج مىسازد»[۱۸] .
ب ـ برخورد :
دعوت نوح با وجود پاى بندى به روشهاى منطقى چه در توضیح و چه در بیان دلایل راه به جاى نبرد. قوم او از آن روشها آزرده خاطر شدند و او را تکذیب نموده، و او را دیوانه قلمداد نمودند. آنان به این وسیله کوشیدند مانعى میان او و رسالتش ایجاد کنند و د صورتى که نوح پافشارى مىنمود آنان با استفاده از تهدید و ارعاب و آزار او را منع مىکردند «گفتند اى نوح اگر (از حرفهایت) دست برندارى سنگباران خواهى شد»[۱۹] ولى نوح هرگز به این تهدیدها اهمیت نداد بلکه با ایمان راسخ و اعتماد بر خدا به آنان پاسخداد . «پس بر خدا توکل کردم» زیرا آنان قادر به آزار رساندن به او نبودند :«شما فکر خود و قدرت معبودهایتان را جمع کنید ؛ پس هیچ چیز درکارتان پوشیده نماند ؛ سپس به حیات من پایان دهید ، و (لحظهاى)مهلتم دهید ! (امّا توانایى ندارید) . و اگر (از قبول دعوتم) روى بگردانید (کار نادرستى کردهاید ؛ چه این که) من از شما مزدى نمىخواهم ؛ مزد من ، تنها برخداست؛ و من مامورم که از مسلمین (تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم»[۲۰] .
با وجود رخ نمودن حوادث و پیش آمدها قوم نوح به خداوند ایمان نیاوردند. او راهها و روشهاى به کار بسته شده را در مقابل عناد قوم خود عاجز و هیچ راهى را در اصلاح آنان سود بخش ندید . پس شکایت قوم خود را بهخداوند متعال نمود «گفت : پروردگارا ! قوم من مرا تکذیب کردند ، اکنون میان من و آنان جدایى بیفکن ، و مرا و مؤمنانى را که با ما هستند رهایى بخش.»[۲۱]
بدین ترتیب درهاى مبارزه بهصورت کامل گشوده شد ، و گروه ایمان و کفر را فرا گرفت. و نوح در مراحل پایانى قومش را به هلاکت نفرین کرد . بلکه افزون بر این فرزندان کسانى را که دعوتشرا نپذیرفته بودند نیز نفرین نمود «و نوح عرض کرد، پروردگارا هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار . چرا که اگر باقى گذارى بندگانت را گم راه کنند، و جز فاجر کفران بیشهاى به بار نیاورند.»[۲۲]
وسیلههاى نجات و استجابت دعا
خداوند دعاى نوح (ع) را مستجاب کرد . و براى او و مؤمنینى که همراهش بودندوسیلة نجات را فراهم کرد . وقتى گفتارش را با کافران به پایان رساند و تصمیم خودرا گرفت ، خداوند به او امر کرد که از تکذیب و آزار کافران ناراحت نشود، زیرا که آنان سرنوشت اجتناب ناپذیرشان را که غرق شدن است خواهند چشید. سپس به او امر کرد که یک کشتى را با کمال دقّت بسازد . و بعد از اینکه ساختن کشتى به پایان رسید با کسانى که بر کفر اصرار ورزیدند، حتى اگر از نزدیکترین افراد او باشد سخن نگوید:«ما به نوح وحى کردیم که کشتى را زیر نظر ما و مطابق وحى ما بسازد.» [۲۳] .
نوح (ع) شروع به ساختن کشتى کرد . و قومش بهخاطر نادانى از عاقبت کار شروع بهتمسخر کردند . در حالى که نمىدانستند بهزودى خودشان در معرض تمسخر قرارخواهند گرفت .
طوفان، و غرق شدن قوم نوح
وقتى نوح (ع) ساختن کشتى را به پایان رساند . نشانههاى شروع عذاب ظاهر شد . آب از درون زمین جوشید . و خداوند به او امر کرد که از چهار پایان زمین یک زوج (نر و ماده) را با خود حمل کند . تا این حیوانات بعدها حیواناتى دیگر را به وجود آورند . هم چنین به او امر کرد که همة خانواده و نزدیکانش و اندک مؤمنانى را که با او بودند ، به استثناى آنان که کفر ورزیدند باخود حمل کند:« و هنگامى کهفرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (که نشانة فرا رسیدن طوفان است) از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتى سوار کن و هم چنینخانوادهات را، مگر آنان که قبلاً وعدة هلاکشان داده شده (همسر و فرزند کافرت) ؛ و دیگردربارة ستمگران با من سخن مگو که آنان همگى هلاک خواهند شد.»[۲۴]
هنگامى که ساختن کشتى با عنایت خداوند و از طریق وحى به پایان رسید، کسانىکه ایمان آوردند سوار شدند؛ و این کار به پایان نرسید مگر با یاد خدا ؛ چرا که کشتى واسطهاى بیش نبود؛ زیرا راه برنده و نیرو دهندة حقیقى خداوند است؛ که در آنهنگام که آنان را از هلاکت نجات داد؛ وآنان را به مغفرت وسیع خدا و رحمت او به بندگان مؤمن متوجه ساخت:
او گفت «به نام خدا بر آن سوار شوید و هنگام حرکت و توقف کشتى یاد او کنید که پروردگارمآمرزنده و مهربان است .»[۲۵] کشتى بعد از این که ارتفاع آب به ارتفاع و بلندى کوهها گشت به راه افتاد : « و آن کشتى آنها را از میان امواجى هم چون کوهها حرکت مىداد.»[۲۶]
نوح (ع) سپس از آنکه از ایمان آوردن آنان مایوس گشت ، واحساس نمود که او دیگر «مغلوب» شده است دست به نیایش پرداخت و گفت: «خداوندا من مغلوب گشتهام پس مرا پیروز کن.»[۲۷]
نوح (ع) پیروزى را بر قومش مىخواست؛ زیرا با این پیروزى پیروزى توحید بر بت پرستى محقق خواهد شد .
هیجان عاطفى پدر
نوح (ع) در میان طوفان پسرش را که اصرار بر کفر مىکرد بهیاد آورد . از این رو عاطفة پدرانه در نوح برانگیخته شد. او پسرش را صدا کرد تا بههمراه خانواده سوار برکشتى شود . امّا پسر پاسخى به درخواست پدر نداد ؛ و گمان کرد چیزى که اتفاق افتاده عارضهاى طبیعى است که به سرعت از بین خواهد رفت؛ ولیکن پیشبینى فرزند اشتباه بود . او کوشش کرد که با وسیله قرار دادن کوه خود را نجات دهد .« امروز جز به لطف او هیچ راه نجاتى نیست»[۲۸] . شدّت آب و ارتفاع موج مانع از آن شد که پسر نوح به آرزو و خواسته خود برسد «و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت»[۲۹].
نوح (ع) بر فرزندش احساس دلسوزى کرد. از خداوند خواست که پسرش را از هلاکت نجات دهد . ولى خداوند دعاى او را مستجاب نکرد، و براى نوح تبیین کرد که پسر او برگناه و معصیت اصرار داشت و از جملة کسانى نبوده که قرار بود نجات پیدا کنند . «نوح به پروردگارش عرض کرد : پروردگارا پسرم از خاندان من است ؛ و وعدة تو حقّ است ؛ و تو از همه حکم کنندگان برترى»[۳۰] ولکنخداى سبحان براى نوح (ع) مسأله را چنین بازگو نمود که فرزندت از عذاب نجات نمىیابد زیرا وى عملناشایستى را انجام دادهاست «فرمود: اى نوح او از خاندان تو نیست، او را عمل غیر صالحى است ؛ پس آنچه را از آن آگاه نیستى از من مخواه ؛ من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى»[۳۱] . نوح این چنین پاسخ داد :«پروردگارا من به تو پناه مىبرم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم، و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.»[۳۲]
از این رو نوح در رابطه با پیوند با خویشان و نزدیکان به ما این درس را مىآموزد که هر چند صلة رحم و پیوند خانوادگى محکم باشد اگر مشروط به ایمان به خدا و گام گذاشتن در راه درست و پیمودن آن نباشد بىارزش است .
پایان طوفان
هنگامى که کافران بر اثر طوفان هلاک شدند، و نوح (ع) از وجود قومش نجات یافت، خداوند به زمین امر کرد که آب را فرو ببرد، و به آسمان فرمان داد که از ریزش باران دست بکشد . بنابراین آب از روى زمین فروکش کرد ، و کشتى بر بالاى کوهى به نام «جودى» پهلو گرفت . در این هنگام با زبان قدرت الهى به کافران هلاک شده ندا داده شد که ظالمین از رحمت و آمرزش خداوند به دور هستند .
خداوند به نوح دستور داد تا ار کشتى به زمین فرود آید . کشتى در سرزمین موصل با لطف و عنایت خدا به زمین نشست . و خداوند به نوح و کسانى که به او ایمان آورده و به همراه فرزندانشان با وى در کشتى بودند وعده داد که نسل هاى آنان ادامه خواهد یافت و امتهاى با ایمان متعددى از آنان به وجود خواهند آمد ، و امتهاى دیگرى نیزکه به زندگى دنیوى و برکات آن مشغول خواهند شد نیز در این دنیا زندگى خواهند کرد؛ ولى آنان پس از مدتى از راه حق گمراه خواهند شد و شیطان براى گمراهى آنان کوشش خواهد کرد . که این باعث وقوع عذاب خداوند بر آنان در دنیا و آخرت منجر خواهد شد .
«گفته شد : اى نوح ! با سلامت و برکاتى از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایى که با تواند فرود آى، و امتهایى نیز هستند که ما آنان را از نعمتها بهرهمند خواهیم ساخت ، سپس عذاب دردناکى از سوى ما به آنها مىرسد.»[۳۳]
از وقتی که خدا دنیا و اولین آدمهای روی زمین را آفریده بود، سالهای بسیار زیادی میگذشت. زمین با همهی زیباییها، درهها، کوهها و خشکیها و دریاهایش، درست مثل روز اول بود.
خورشید درخشان، روزها به زمین میتابید و ماه تابان، شبها آسمان را روشن میکرد.
گلههای گاو و گوسفند، در چمنزارهای سرسبز، میچریدند و درختان میوههای خوشمزه و آبدار میدادند. همه چیز مثل روز اول بود. فقط آدمها بودند که آرام آرام تغییر میکردند.
همینطور که تعداد آنها روز به روز زیاد و زیادتر میشد.
هر کدام تلاش میکردند، پول و ثروت بیشتری جمع کنند. آنها برای به دست آوردن ثروت بیشتر، دست به هر کاری میزدند. کارهای بسیار زشت انجام میدادند. با هم جنگ میکردند و حتی همدیگر را میکشتند. آدمها آنقدر به دنبال پول و ثروت رفتند. که خدا را فراموش کردند.
فقط یک نفر بر روی زمین باقی مانده بود. که خدا را پرستش میکرد. و آنطوری که خدا میخواست زندگی میکرد. این مرد، حضرت نوح (ع) بود.
نوح انسانی خوب و درستکار، زحمتکش، مهربان و به فکر دیگران بود. او قلب پاک و مهربانی داشت. نه تنها با خانوادهاش و مردم مهربان بود و به آنها محبت میکرد بلکه با حیوانات نیز رفتار خوبی داشت. او و خانوادهاش غذای کمی را که از کار روزانه به دست میآوردند با مردم فقیر و گرسنه تقسیم میکردند. او همیشه خدای مهربان را به خاطر نعمتهای زیادی که به او داده بود شکر میکرد.
خداوند هم او را برای راهنمایی مردم به پیامبری انتخاب کرد و از او خواست تا مردم نادان سرزمین خود را راهنمایی کند.
اما هر چه نوح تلاش کرد تا مردم خدا را پرستش کنند و مومن شوند، فایدهای نداشت. آنها نه تنها دست از پرستش بتها بر نداشتند و حرف نوح را قبول نکردند، بلکه او را مسخره هم میکردند و میگفتند: ” اگر راست میگویی به خدای خودت بگو تا بلا یش را برای ما بفرستد. ”
اما نوح که مردم را خیلی دوست داشت، این کار را نمیکرد. به امید اینکه شاید حرف او را قبول کنند و به خدا ایمان بیاورند. اما مردم باز هم او را مسخره میکردند. سالهای زیادی گذشت و فقط تعداد کمی از مردم به او ایمان آوردند. نوح پیامبر که از این مردم بدجنس خسته شده بود، آنها را نفرین کرد تا به عذاب خدا گرفتار شدند.
خدا دعای نوح را قبول کرد و به او گفت: “او و مردم با ایمان از خطر طوفان بزرگی نجات مییابند.” برای همین، خدا به نوح دستور داد تا یک کشتی بزرگ بسازد و برای ساختن آن از یک چوب بسیار محکم استفاده کند و کشتی باید سه طبقه داشته باشد و طوری ساخته شود که آب نتواند به آن وارد شود.
نوح با یاد خدا ساختن کشتی را همانطور که به او دستور داده شده بود شروع کرد. او اول با کمک بچههایش سام، حام و یافث تعداد زیادی درخت را قطع کرد تا از آنها چوبهای مناسبی برای ساختن کشتی آماده کند. آنها شب و روز به سختی کار میکردند. اره کردن، صاف کردن چوبها و میخ و چکش کاری، کار هر روز آنها بود. این کشتی باید آنقدر بزرگ ساخته میشد که نه تنها نوح و خانوادهاش و کسانی که به او ایمان آوردند بتوانند سوار شوند بلکه باید از همه حیواناتی که خدا تا آن روز آفریده بود یک جفت نر و ماده با خود میبرد.
تازه آنها مقدار زیادی خوراکی احتیاج داشتند. چون هم تعدادشان زیاد بود و هم به خاطر طوفان باید مدت زیادی در کشتی میماندند. بالاخره بعد از روزها کار و تلاش کشتی ساخته شد. نوح چوبهای بسیار محکمی برای درست کردن دیوارهای بلند کشتی استفاده کرده بود تا وقتی حیوانهای سنگین مثل فیلها سوار کشتی میشوند در آب نیفتند.
همه چیز حاضر شده بود و کشتی محکم ساخته شده بود. حالا وقت سوار شدن به کشتی بود. نوح به دستور خدا حیوانات را صدا کرد آنها همه از دشتها و کوهها و جنگلها و آسمان جمع شدند. این طوفان یک طوفان معمولی نبود و و به جز موجودات توی کشتی همه از بین میرفتند بر ای همین همهی حیوانات، خزندگان، پرندگان، حیوانات وحشی و اهلی با سرعت جمع شدند. خدا به نوح دستور داد از هر حیوانی یک نر و ماده سوار کند تا نسل آنها ار بین نرود. و نوح بسیار مواظب بود تا حیوانات جا نمانند.
آنها با نظم و ترتیب سوار میشدند. یک جفت گوسفند، یک جفت زرافه، یک جفت لاک پشت، یک جفت غاز وحشی، یک جفت شتر و… و به این صورت همهی حیوانات سوار شدند. در آخر نوبت به نوح، بچههایش و دوستان او که تعدادشان خیلی کم بود رسید.
همین که نوح سوار کشتی شد، در بزرگ آن به دستور خدا بسته شد و اتفاقات عجیب و غریبی روی داد. ابرهای سیاه و وحشتناک همهی آسمان را پر کرد. اولین قطرههای باران به زمین افتاد و طولی نکشید که باران شدیدتر شد. سیل همه رودخانهها و دریاها را پشت سر گذاشت و سر تا سر زمین پر از آب شد.
آب بالاتر و بالاتر آمد و کشتی نوح بر روی آبهای خروشان این طرف و آن طرف میرفت. خانههای بزرگ و محکم و درختان بلند یکی بعد از دیگری کنده میشد و به زیر آب میرفت و کار به جایی رسید که همه کوهها و قلههای بلند زیر آب پنهان شدند.
هر جا را که نگاه میکردی آب بود و آب. حتی کنعان پسر نوح هم در آبهای خروشان غرق شد. چون به حرف پدرش گوش نداده و از دوستان بدش پیروی کرده بود. باد و طوفان شدید کشتی بزرگ را مثل چوبی کوچک به این سو و آن سو میبرد.
تنها کسانی که از این بلا نجات پیدا کردند نوح، بچههایش و دوستان اندک او بودند. موقعی که همه جا سیل و طوفان و سرما بود، آنها توی کشتی راحت بودند.
گنجشکهای تازه از تخم در آمده، گربههای ملوس و حلزونهای کوچک زندگیشان را داخل کشتی بزرگ شروع کردند.
بعد از گذشت ۱۴ شب و روز سیل و طوفان شدید، بالاخره آسمان صاف شد و بادهای تند از حرکت ایستادند. آب آرام شد و کم کم در زمین فرو رفت.
خدا در این موقع به نوح دستور داد:” شما میتوانید از کشتی پیاده بشوید. تو و دوستان و بچههایت پیاد ه شوید و هیچ ترسی نداشته باشید چون من زمین را برای شما امن کردهام. ” نوح در کشتی را باز کرد و از کشتی پیاده شد و به دنبال او و دوستان و بچههایش و همه حیوانها یکی بعد از دیگری پیاده شدند. همه از این که سلامت به خشکی برگشته بودند، خوشحال بودند.
گنجشکها جیک جیک کنان بر روی شاخهها پریدند و شیرهای وحشی نعره زنان از آنجا دور شدند. مارها، لاک پشت ها ، پرندههای وحشی، میمون ها و خلاصه همهی حیوانها از مورچه گرفته تا فیل، هر کدام به طرفی رفتند و فقط گاو و گوسفند های نوح، پیش او ماندند.
نوح و دوستان او از این که میتوانستند دوباره درخت های پر از میوه و طبیعت سرسبز را ببینند و از عطر خوب گلها و گیاهان استفاده کنند، بسیار خوشحال بودند. نوح گفت: ” باید برای تشکر کردن از خدای مهربان که ما را از این بلای بزرگ نجات داد، جایی برای قربانی کردن بسازیم.” و زود دست به کار شد.
سنگ های زیادی را کنار کشتی روی هم چید و تپهای ساخت. بعد مقداری خار و چوب بالای نپه گذاشت و آنها را آتش زد و دود زیادی به آسمان رفت.
در این وقت خدا به نوح گفت:
” ای بنده خوب من! هیچ وقت تا پایان دنیا چنین طوفانی تکرار نمیشود و سلام من بر شما و نعمت های من برای شما”
و بعد رنگین کمانی زیبا و جالب در گوشه آسمان پیدا شد و زمان آغاز نعمت و مهربا نی خدا بر مردم زمین شروع شد.وقتی رنگین کمان ناپدید و آتش قربانگاه خاموش شد، نوح فهمید که باید زندگی تازهاش را شروع کند. او تصمیم گرفت داخل درهای سرسبز در کنار رود پرآبی که در آن نزدیکی بود، به کشاورزی و دامپروری بپردازد.
نوح، دوستان و بچههایش و حیواناتی که دوست داشتند با آنها باشند به امید یک آینده روشن و بهتر به سوی دره به راه افتادند و با گذشت زمان تعداد آنها بیشتر و بیشتر شد و آنها دوباره برای کار و زندگی در گوشه و کنار دنیا پخش شدند.
—————————————————–
منابع:
[۱] – قاموس قرآن: ج ۷، ص ۱۸ – سور و آیاتی که نام نوح(علیهالسلام) در آنها ذکر شده است عبارتند از: آل عمران، آیه ۲۳ – نساء،آیه ۱۶۳ – انعام،آیه ۸۴ – اعراف، آیات ۵۹-۶۹ – توبه، آیه ۷۰ – یونس، آیه ۷۱ – ابراهیم، آیه ۹ – هود، آیه ۲۵،۳۲،۳۶،۴۲، ۴۵، ۴۶، ۴۸، ۸۹ – اسراء، آیات ۳ و ۱۷ – مریم، آیه ۵۸ – انبیاء، آیه ۷۶ – حج، آیه ۴۲ – مؤمنون، آیه ۲۳ – فرقان، آیه ۳۷ – شعراء، آیات ۱۰۵، ۱۰۶ و ۱۱۶ – عنکبوت، آیه ۱۴ – احزاب، آیه ۷ – صافات، آیه ۱۹و۷۵ – ص، آیه ۱۱ – غافر، آیه ۵و۳۱ – شوری، آیه ۳ – ق، آیه ۱۲ – ذاریات، آیه ۴۶ – نجم، آیه ۵۲ – قمر، آیه ۹ – حدید، آیه ۲۶ – تحریم، آیه ۱۰ – نوح، آیه ۱و۲۱و۲۶٫
[۲] – قصص الانبیاء: ص ۱۴۳٫
[۳] – ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۲۸۳٫
[۴] – که بر اثر گریه و نوحه فراوان (پانصد سال گریه) از خوف خدا، نوح (علیهالسلام) نامیده شد،(حیوة القلوب: ج ۱، ص ۸۶، علل الشرایع) لفظ نوح(علیهالسلام) در لغت عرب مصدر و صدا را به گریه بلند کردن است و اصل آن اجتماع زنان و روبرو نشستن آنها در نوحهگری است (قاموس قرآن: ج ۷، ص ۱۲۶).
[۵] – ر.ک: امالی: ص ۳۰۶ – حیوة القلوب: ج ۱، ص ۸۷ – عیون اخبار الرضا: ج ۲، ص ۶۰ – بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۲۸۵ – خصال:ج ۱، ص ۳۳۵ – اثبات الوصیه:ص ۱۷ – البته در بیان طول عمر حضرت نوح(علیهالسلام) اقوالی ذکر شده است مانند (هزار و چهار صد و پنجاه – هزار و صد و هفتاد – هزار و سیصد – و هزار و چهار صد و پنجاه سال)، اما اکثر اخبار مورد اعتماد عمر او را دو هزار و پانصد سال ذکر کردهاند و از این رو به او «شیخالانبیاء» میگفتند و نیز درباره اینکه بعد از طوفان چند سال زنده بوده، میان مفسران اختلاف است، بنا بر روایتی پانصد سال و یا شصت سال و و یا پنجاه سال عمر کرد.
[۶] – نوح چهار فرزند داشت، بنامهای «حام، سام، یافث و کنعان» مورخان معتقدند که تمام نژادهای امروز کره زمین به آن سه فرزند اولی بر میگردد، گروهی نژاد حامی هستند که در منطقه آفریقا ساکنند و گروه دیگری از نژاد سامی هستند که در خاور میانه و خاور نزدیک سکنی دارند و نژاد یافث را ساکنان چین میدانند. اما کنعان در اثر مخالفت با پدر و همنشینی با بدان و سوار نشدن در کشتی نجات، همچون سایر کفار در طوفان غرق شد. تفسیر نمونه: ج ۲۵، ص ۹۲ – درالمنثور: ج ۶، ص ۲۴۵ – ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۲۸۲٫
[۷] – کمال الدین: ص ۱۳۴ – بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۲۸۸٫
[۸] – حیوة القلوب: ج ۱، ص ۹۹٫
[۹] – همان، ج ۱، ص ۸۷ به بعد.
[۱۰] – سوره نوح،آیات ۲۳-۲۴٫
[۱۱] – سوره عنکبوت، آیه ۱۴٫
[۱۲] – سورههای هود، آیه ۲۵ و ۲۶ – نوح،آیات ۲-۴٫
[۱۳] – اقتباس از سورههای هود، آیات ۲۷-۳۱-اعراف، آیات ۶۰-۶۳٫
[۱۴] – سوره نوح، آیات ۵-۶٫
[۱۵] – سوره هود، آیات ۳۲-۳۴٫
[۱۶] – اقتباس از سورههای نوح، آیات ۵-۱۲ – شعرا، آیات ۱۱۷و۱۱۸٫
[۱۷] – سوره قمر، آیه ۹٫
[۱۸] – سوره شعرا، آیه ۱۱۶٫
[۱۹] – تاریخ کامل: ج ۱، ص ۶۹٫
[۲۰] – نوح، آیات ۲۶و۲۷٫
[۲۱] – در روآیات آمده، میان استجابت دعای نوح(علیهالسلام) و طوفان معروف پنجاه سال فاصله افتاد. (کمالالدین: ص ۱۳۳).
[۲۲] – خداوند به او وحی فرستاد، تا تختههایی از درخت ساج را فراهم آورد، نوح(علیهالسلام) که علت ا ین کار را نمیدانست، توسط جبرئیل بر ترکیب و ساختن کشتی آگاه گشت، وی کشتی را در سرزمین کنونی مسجد اعظم کوفه ساخت. (بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۳۱۹ به بعد).
[۲۳] – سوره هود، آیات ۳۶-۳۹٫
[۲۴] – امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: نوح کار کشتی خود را در مدت یکصد سال به پایان برد آن کشتی نوح(علیهالسلام) دارای طبقاتی بود (۷ طبقه یا ۳ طبقه) و نیز دارای دو شکاف بود، که یکی از آنها در روز همانند خورشید میدرخشید و دیگری شبانگاهان همانند ماه پرتو افشانی میکرد و همراهان نوح (علیهالسلام) بر اوقات نماز خود از این طریق با اطلاع میشدند، طول کشتی هشتصد ذراع و عرض آن پانصد ذراع و ارتفاع آن هشتاد ذراع بود. (بحارالانوار: ج ۱۱، همان).
[۲۵] – لئالی الاخبار:ج ۵، ص ۴۵۴ – زمانی که نوح(علیهالسلام) قصد سوار شدن بر کشتی را داشت، تصمیم گرفت عقرب را با خود همراه نسازد، اما آن حیوان عهد کرد تا هرگز کسی که این ذکر را بر زبان جاری سازد، نگزد «سلام علی محمد و آل محمد و علی نوح فی العالمین» (دعوات راوندی: ص ۱۲۹).
روایت شده بعد از سوار شدن بر کشتی خداوند نوعی آرامش و انس را در میان حیوانات مستقر در آن، ایجاد نمود،بطوری که گرگ و گوسفند و گاو و شیر در کنار یکدیگر میخوابیدند. (علل الشرایع: ص ۴۹۵).
[۲۶] – روایت شده که فقط هشت نفر یا (هشتاد) از میان قوم نوح(علیهالسلام) به او گرویدند. (تفسیر عیاشی: ج ۲، ص ۱۴۸).
[۲۷] – سوره هود، آیات ۴۰و۴۱٫
[۲۸] – اقتباس از سوره هود، آیات ۴۲-۴۷٫
[۲۹] – امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: ارتفاع آب در زمان نوح(علیهالسلام) چیزی حدود پانزده ذراع بالاتر از تمامی کوهها و دشتها بود.(بحارالانوار: ج ۱۱ـ ص ۳۲۳).
[۳۰] – اقتباس از سوره هود، آیه ۴۲٫
[۳۱] – اقتباس از سوره قمر، آیات ۱۰-۱۴٫
[۳۲] – در اینکه کوه جودی کجا است؟ میان مفسران اختلاف است. بسیاری از مفسران آن را کوهی در نزدیکی موصل و بعضی در حدود شام و یا نزدیک آمد و یا در شمال عراق دانستهاند.
[۳۳] – سوره هود، آیات ۴۴-۴۸٫ در روآیات آمده است، که شش ماه تمام (از آغاز ماه رجب تا پایان ماه ذیالحجه یا از دهم ماه رجب تا روز عاشورا) این کشتی سرگردان بود و نقاط مختلفی و حتی سرزمین مکه و اطراف خانه کعبه سیر کرد، سرانجام فرمان پایان مجازات و بازگشت زمین به حالت عادی صادر شد.(تفسیر نمونه: ج ۹، ص ۱۰۹ – تفسیر قرطبی: ج ۵، ص ۳۲۶۹ – مجمع البیان: ج ۵، ص ۱۶۴).
[۳۴] – بنابر نقلی، کسانی که به نوح(علیهالسلام) ایمان آورده بودند هشتاد نفر بودند. (بحار: ج ۱۱، ص ۳۱۳) – در روایتی دیگر آمده که: هشت نفر از میان قوم نوح(علیهالسلام) به او ایمان آوردند(تفسیر عیاشی: ج ۲، ص ۱۴۸).
[۳۵] – قصههای قرآن: ص ۵۵٫
____________________________________
۱٫تفسیر المنار،چاپ مصر،رشید رضا،ص ۷۵٫
۲٫تفسیر انوار التنزیل، قاضی بیضاوی، ج ۱، ص ۴۶۸ .
۳٫تفسیر مجمع البیان علامه طبرسی ، ج ۵ ، ص ۱۶۵٫
۴٫تورات؛ سفر پیدایش ۸ : ۴٫
۵٫دایرة المعارف اسلامی ، ج۱ ، ص ۲۷۸٫
مجله سروش وحی ، دی ۱۳۸۲، شماره ۹، به نقل از : www.hawzah.net
___________________________________
تاریخ الانبیاء، رسولی محلاتی، ج ۱، ص ۴۱، اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۴۱، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی ج ۲ ص ۲۷۷
___________________________________
۱) «انّا ارسلنا نوحاً الى قومه ان انذر قومک من قبل أن یاتیهم عذاب الیم»(نوح،۱).
۲ ) «وما کنّا معذبین حتى نبعث رسول» (اسراء ، ۱۵) .
۳) عن ابى جعفر (ع) «کان بین آدم و نوح عشرة آباء کلّهم أنبیاء» (اکمال الدین و اتمام النعمة).
۴) «الف سنة الاّ خمسین عام» (العنکبوت، ۱۲۴).
۵) «فقال الملا الذین کفروا من قومه ما نراک الا بشراً مثلنا و ما نراک اتبعک إلاّ الذین هم أراذلنا بادى الرأى و مانرى لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین» (هود، ۲۷).
۶) «قال الملا من قومه انا لنراک فى ظلالٍ مبین ۰ قال یا قوم لیس بى ضلالة و لکنّى رسول من ربّ العالمین ۰ ابلغکم رسالات ربى و أنصح لکم و أعلم من الله ما لا تعلمون ۰ اوعجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم على رجل منکم لینذرکم ولیتّقوا ولعلکم ترحمون» (الاعراف، ۶۰ ـ ۶۳).
۷) «قال یا قوم ارأیتم ان کنت على بینة من ربى وآتانى رحمة من عنده فعمیت علیکم أنلزمکموها وانتم لها کارهون۰ و یا قوم لا أسألکم علیه ما لاً إن اجرى الا على الله و ما أنا بطارد الذین امنوا اءنهم ملاقوا ربهم ولکنى اراکم قوما تجهلون و یا قوم من ینصرنى منالله ان طردتهم أفلا تذکرون» (هود : ۲۸ ـ ۳۰) .
۸) «قال یا قوم انّى لکم نذیرُ مبین» (نوح، ۲) .
۹) «أن عبدوالله واتقوه و أطیعون» (نوح، ۳) .
۱۰) «یغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الى اجل مسمى إنَّ اجل الله لایؤخر إذا جاء لو کنتم تعلمون» (نوح، ۹).
۱۱) «قالوا یا نوح قد جا دلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین۰ قال إنَّما یاتیکم به الله إن شاء وما أنتم بمعجزین۰ ولا ینفعکم نصحى ان کان الله یرید أن یغویکم هو ربکم والیه ترجعون» (هود،۳۲ـ ۳۴)
۱۲ ) «جعلوا اصابعهم فى اذانهم واستغشوا ثیابهم»(نوح،۵) .
۱۳) «واستکبروا استکبار» (نوح، ۷).
۱۴) «ثم انّىدعوتهم جهاراً ۰ ثمّ انّى اعلنت لهم وأسررت لهم إسرار» (نوح، ۸- ۹).
۱۵) «فقلت استغفروا ربکم إنّه کان غفّاراً ۰ یرسل السَّماء علیکم مدراراً ۰ ویمددکم باموال وبنین ویجعل لکم جنّات ویجعل لکم أنهار» (نوح۱۰ ـ ۱۲).
۱۶) «فما لکم لا ترجون للّه وقاراً وقد خلقکم اطوار» (نوح، ۱۳ ـ ۱۴).
۱۷) «جعل القمر فیهنّ نوراً وجعل الشمس سراج» (نوح، ۱۶).
۱۸) «انالله انبتکم من الارض نباتا ثم یعید کم فیها ویخرجکم اخراج» (نوح، ۱۷ ـ ۱۸).
۱۹) «قالوا لئن لم تنته لتکونن من المرجومین» (شعراء، ۱۱۶).
۲۰) «فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لا یکن امرکم علیکم غُمّة ثم اقضوا اءلى ولا تُنظِرون ، فأنتولیتم فما سئلتکم من اجر إن اجرى الاّ على الله وامرت أن اکون من المسلمین» (یونس۷۱ ـ ۷۲).
۲۱) «قال ربّ ان قومى کذبون فافتح بینى و بینهم فتحا وبخشى و من معى من المؤمنین» (الشعراء ۱۱۷ ـ ۱۱۸).
۲۲) «ربّ لاتذر على الارض من الکافرین دیّار» (نوح، ۲۶، ۲۷)
۲۳) «فأوحینا إلیه أن اصنع الفلُکَ بأعینن» (المؤمنون، ۲۷).
۲۴) «فاذا جاء امرنا وفار التنورقلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک َ الاّ من سبق علیه القول ولا تخاطبنى فى الذین ظلموا انهم مغرقون» (المؤمنون، ۲۷).
۲۵) «ارکبوا فیها بسم الله مجریها و مرساها انّ ربى لغفورٌ رحیم» (هود، ۴۱).
۲۶) «وهى تجرى بهم فى موج کالجبال» (هود،۴۲).
۲۷ ) «رب انى مغلوب فانتصر».
۲۸) «لا عاصم الیوم إلاّ من رحم» (هود، ۴۳).
۲۹) «فکان من المغرقین» (هود ، ۴۳) .
۳۰) «ونادى نوح ربه فقال ربا إن ابنى من اهلى وان وعدک الحق وانت احکم الحاکمین» (هود ، ۴۵) .
۳۱) «قال یا نوح إنّه لیس من اهلک إنّه عمل غیر صالح فلا تسألنّ ما لیس لک به علم انى اعظک ان تکون من الجاهلین» (هود، ۴۶).
۳۲) {ربِّ انى اعوذ بک ان اسألک ما لیس لى به علم وإلا تغفر لى وترحمنى اکن من الخاسرین» (هود،۴۷) .
۳۳) «قیل یا نوح اهبط بسلام منّا وبرکات علیک وعلى امم ممن معک وامم سنمتعهم ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» (هود، ۴۸).